با بيان يك داستان خوب مي توانيد ديگران را متقاعد كنيد
در كتاب قبلي خود نوشته ام كه يكي از اين رازهاي پنهان، قصه گويي است. مردم به شما گوش خواهند داد و جذبِ پيام شما خواهند شد، اگر، مقصود خود را در قالب يك داستان جذاب بيان كنيد. يكي از دلايل موفقيت يكي از نامه هاي فروش من آن «… نزديك بود كه اشكم در بيايد » است كه اين نامه با جمله ي شروع مي شود. اين عنوان در ابتداي نامه، حكايت از يك داستان دارد نه يك پيشنهاد خريد. دفعه ديگر كه خواستيد فردي را مجذوب عقايد و افكار خود كنيد، موقعيت خود را با يك داستان شرح دهيد.
راز دوم مردم دوست دارند كه محبوب باشند
چند سال پيش بود كه پدرم تصميم گرفت خانه اي بسازد. در جريان ساخت خانه، برقكاري كه پدرم استخدام كرده بود به بهترين دوست او تبديل شد. آنها با هم غذا مي خوردند، مي نوشيدند، مي خنديدند و كلي داستان براي هم تعريف مي كردند. پدرم به تمام چيزهايي كه اين دوست تازه به او مي گفت گوش مي داد، زيرا مي خواست احساس كند كه مورد محبت قرار گرفته است. مسلمًا پدرم يك خانه عالي مي خواست و به همين دليل، تصميم داشت برقكار مورد اعتمادي را استخدام كند كه در عين حال پدرم را دوست داشته باشد. البته آنها هرگز علاقه خود را به يكديگر بيان نكردند. ولي در درون خود -مانند همه ما- تنها چيزي كه مي خواستند، محبت بود. به مشتري هاي خود كمك كنيد. بگذاريد احساس كنند مورد محبت قرار گرفته اند تا فروش شما افزايش يابد.
راز سوم مردم، گذشته را تحسين مي كنند، از حال مي نالند و نگران آينده هستند
اغلب مي شنويم كه مردم م يگويند : ” زندگي اين روزها، پراسترس شده است “. با نگاهي گذرا به تاريخ بشر در مي يابيم كه ما ثروتمندتر، سالمتر و شادتر از هر زمان ديگري در تاريخ هستيم. با اينكه زمان حال، حاوي بيشترين شورِ زندگي و بهترين زمان براي زندگي است ولي بسياري از ما در حسرت “روزهاي خوش گذشته” به سر مي بريم. همگي از زمان حال مي ناليم و از آينده مي ترسيم. اگر مي خواهيد فروش بيشتري داشته باشيد، محصول خود را مرتبط با حسرت گذشته تهيه كنيد. يا از مردم بخواهيد هم اكنون خريد كنند تا دردهاي امروز آنها از بين برود. يا آنها را متقاعد كنيد كه كسب و كار امروز شما مي تواند از خطرات آينده ي مبهم آنها بكاهد.
دقت كنيد كه شما نمي خواهيد ديگران را فريب دهيد، پس اصل صداقت را فراموش نكنيد.